مقدمهای بر آن اتفاق نباید اثر حاج هاشمی
پس از «آن اتّفاق نباید» ,آقای حاجی هاشمی با آن روح بزرگ و انتقاد پذیر در مدّتی کوتاه و باور نکردنی دوباره به میدان میآید این بار با جسارتی بیشتر و دیدی گستردهتر . من نمیدانم کارهای جدید او سرودههای بعد از دفتر اوّل است یا بعضاً از سرودههای قبلی است که در دفتر اوّل گزینش نشده بود به نظر نمیرسد حدس اخیر درست باشد چرا که تأثیر نقد منتقدین بر دفتر اوّل در این دفتر آشکار است حتّی گزیدهای از دفتر اوّل که در این جا تکرار شده است بیانگر همین تغییر دیدگاه و گستردگی آن است هرچند «آن اتّفاق نباید» برای او که یک شاعر جوان است با تجربههای کوتاه, نیز یک حادثهی غافگیر کننده بود ـ دست کم برای من بود . و امروز شاهدیم که آن انتقادات تند و گاه مأیوس کننده نه تنها مخرّب نبودهاست بلکه سازنده و امیدوارکننده بودهاست. دیگر از شعر دو نسخهای در این مجموعه خبری نیست و او به خوبی دریافتهاست که خاطرات و تجارب شخصی باید به گونهای متفاوت بیان شود که هر خوانندهای با آن رابطهی احساسی برقرار کند حتّی در بیتی که خصوصی بودنش فریاد میزند نیز نحوهی بیان چنان است که چنین احساسی دست نمیدهد ـ با تمام تلمیح داش آکلیش:
«حالا که مرد طوطی شیرین زبان من
همواره عشق تو مرجان زیر بالش است»
البتّه در این دفتر هم به ضعفهایی برمیخوریم که چون بنا را بر ستایش ننهادهام به همهی موارد اشاره خواهم کرد .
عدم توجّه به وزن مناسب با مضمون و گزینش وزن برجستهی رباعی برای غزل , که همین بیتوجّهی ناهماهنگی بین وزن و محتوا را ایجاد میکند و حاصل قید و بندهای قالب و وزن است و مزاحمتهای مطالعات شاعر در قالب رباعی. غزل «والله که تو خواهر دریا هستی» از این نمونه است.ضعف تألیف و بازی با واژگان در ابیات 5 و 6 نتیجهی همین بیدقّتی است.
l«در کعبه و بتخانه و دیریم تو را غافل که تو در گوشهی دلها هستی»
«ده بار نوشتهای که جانانه نیم صد بار نوشتهام که جانا! هستی»
انتخاب ردیفهای غافلگیرکننده «زیر بالش است» که این گزینش بکارت مضمون و پرورش زیبای آن را هم در پی داشتهاست مثل سه بیت ابتدایی غزل و دو بیت پایانی. امّا گاهی شاعر از پس این ردیف بکر برنمیآید تا آن جا که ردیف در بیتی حشو میشود آن هم در بیتی که به منتقد تعریض دارد:
بگذار منتقد بنویسد غزل بد است با ضربه میزند به زبان زیر بالش است»
تقلیدهای نامؤفق که نتیجهی چشمگیریهای ذوق است در کار دیگران گرچه به نظر میرسد ذائقه چندان هم خوش سلیقه نبودهاست:
«ما را چه به کار غزل مولوی و شمس افتاد در این شعر تتن تن تتن از تو»
گذشته از این ضعفها که انگشت شمار است و ناگزیر و اگر نبود جای تردید بود شاعر در این دفتر به مؤفقیّتهایی میرسد و بدعتها و نوآوریهایی دارد که گونهگونی آنها در خور ستایش و شایستهی اشاره است:
آفرینش مضامین بکر و تصاویر تازه و کمنظیر که گاهی در حد همان بکارت باقی میماند و به زفاف تخیّل نمیرسد, اینها کم نیستند که به اشارهای گذرا بسنده میکنم ابتدا آنها که در بکارت ماندهاند:
«از خواب تلخ تیشه و فرهاد میپرم شیرینی زمین و زمان زیر بالش است»
«دستان شاعری به قلم خیره ماندهاند چشمان دختری نگران زیر بالش است»
«مرداب می شود غزل عاشقانهام با این که رود, رود روان زیر بالش است»
«دیشب که چشمهای تو را فال میزدم میگفت خواجه «آن» تو فردا شود نشد»
«و این بار دریا کشید و در آن مرا جزر کرد و از او مد کشید»
«سرسبزترین فصل در این زردی پاییز بگذار بپوشد غزلم پیرهن از تو»
شاید نمونههای بالا در حد همین چند بیت باشند که تشنگی پرورش را فریاد میکنند ولی بکارتهای بارور شده در این دفتر کم نیست که در حد مجال اشاره میکنم:
«بعد از تو هر زنی که جنون مرا شنید آمد در این قبیله که لیلا شود نشد»
«اگرچه قلّهنشینم , اگرچه مغرورم پلنگ چهرهی ماهت نمیشوم بانو»
«اگرچه چشم تو دریایی از وفاداری است برو که غرق نگاهت نمیشوم بانو»
«در جسم تو جاری شده از روح خدایان یا وام گرفتند, خدایان بدن از تو»
نکتهی قابل توجّه دیگر در شعر او نگرش جدید به مضامین و تصاویر تکراری گذشتگان است که گاهی به نظر میرسد مضمون شهید شدهای نجات یافته است این اتّفاق در بیشتر ابیات غزل «دوباره غرق نگاهت نمیشوم بانو» دیده میشود یا:
«والاتر از آنی که در این شعر بگنجی کوچکتر از آنم که بگویم سخن از تو»
اتّفاقهای زبانی و گاه تصویری که بسامد برجسته ای دارد و گاهی ناشی از بیتوجّهی به زبان است از مواردی است که چشم خواننده را می گیرد و این همان است که در شعر خیلیها باید باشد و نیست:
«و از بوم بیرون زد و دستهاش مرا سمت فعل نباید کشید»
«خدا دید ما غرق یکدیگریم غضب کرد مابینمان سد کشید»
«پا به پا میشیم دوباره زیر قطرههای بارون
دل میدیم به حرفای هم میریم از ترانه بیرون»
«آخ که چشای مستت بدجوری عاشقم کرد
تا اومدم بخندم اسیر هقهقم کرد»
توجّه به ابعاد مختلف واژه از ویژگیهای زبان شاعر است که نمیتوان از آن گذشت. این ویژگی آنچنان برجسته نیست که بوی تصنّع بدهد امّا در حدّی است که به عنوان ویژگی زبان شاعر میتوان معرفی کرد که در نگاه دوم منتقدانه جلوهگر میشود. از این نمونه است توجّه به واژهی «قهوه» در غزل «بیهوده فنجان مرا میکاوی ای زن» یا:
«میخواستم این فال شیرین را بنوشم امّا تو تلخش کردهای با قهر کردن»
«تقصیر واژههاست که من غرق میشوم یا شاعری که قافیه را پل نمیکند»
به ویژگیهای دیگری چون شیطنتهای سعدیگونه که کم و بیش به آن برمیخوریم میتوان اشاره کرد که ایکاش شاعر به آن توجّه بیشتری میکرد تا در آینده از این غافلگیری که بسیار هنرمندانه است بیشتر لذّت ببریم:
«روزی که خدا باز مرا زنده بخواهد باید بدمد در دهنم یک دهن از تو»
شایان ذکر است که در این مجموعهی کوچک و نسبتاً متنوّع به نوعی «واسوخت امروزین» هم برمیخوریم که شاید حاصل بیتوجّهی به بعد دوم تصویر باشد و از آن جا که ناخودآگاه اشتباه نمیکند این زیبایی با ویژگی «واسوختی» خلق شدهاست:
«با این همه زخمی که پلنگ دل من خورد
باید برسد پنجهاش این بار به ماهت»
شاعر در ترانهها هم مؤفق است گاهی به نظر میرسد توفیق او در ترانهها از غزلها بیشتر است لطافت تصویرها احساس قویتر و روال طبیعیتر زبان این قضاوت را برمیانگیزد. او مثل خیلی از ترانهسرایان وقتی به سراغ ترانه میآید افت نمیکند و برای نزدیک شدن به زبان و احساس عامّه از قدرت زبان و تصویر خود نمیکاهد بلکه بیشتر اوج میگیرد و راحتتر سخن میگوید به ویژه انتخاب بندهای ترجیعی که گاهی وزنی متفاوت دارد بر این توفیق افزوده است. امّا در مثنوی چندان موفق نیست نمیدانم علّت چیست که او در مثنوی شعار زده میشود شاید به این دلیل است که میخواهد سخن بگوید , پیام برساند هر چه هست ناگهان افت میکند هم از نظر احساس و هم از نظر شاعرانگی .
و امّا آخرین اشاره که گمان میکنم برجستهترین بعد کار اوست , اشعار سپید است. با این که تازهترین و کوناهترین تجربههای اوست بسیار قابل توجّه است. معمولاً شاعرانی که اسیر قالبهای کلاسیک هستند و به ساختار کلاسیکی تصاویر و زبان توجّه دارند اگر دست به تجربهای نو بزنند ذهنشان همچنان کلاسیک عمل میکند و با همان شیوه که در ساختار شعر کلاسیک عمل میکردهاند باز هم در شعر نو همانگونه برمیخورند و تصویرسازی میکنند. این شاعر به راحتی خود را از قید و بند اندیشه و ساختارگرایی کلاسیک رها میکند و به محض این که به سراغ نوسرایی میآید دیگرگون میاندیشد و دیگرگون عمل میکند و این شاید بدان سبب است که او در ساختار شعر کلاسیکش نیز گهگاه این گونه برخورد میکند برای مثال در غزل « و در بوم دیدم زنی قد کشید» که زیباترین غزل این مجموعه است همین گونه عمل کرده است. او حتّی در غزل هم میتواند «نو» و گاهی «فرانو» بیندیشد و ببیند.
باش تا صبح دولتش بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است
محمد مستقیمی«راهی»
تیرماه 1384
.: Weblog Themes By Pichak :.